۵ چیزی که به عنوان مدیر جدید در گوگل به دست آوردم
همه ما به دنبال داشتن زندگی بهتر هستیم و دانش مدیریت می تواند این فرآیند را سریعتر و بهتر پیش ببرد. آمبر، یکی از مدیران گوگل و زنان موفقی است که در سال اخیر به عنوان مدیر بخش مردمی و تنظیمات قوانین حریم خصوصی در گوگل مشغول به کار شده است. آمبر می گوید:
“۹ ماه پیش به عنوان مدیر وارد گوگل شدم و چیزهای بسیاری از در این مدت کوتاه از مدیریت و رهبری یاد گرفتم، مسائلی را تجربه کردم که در نگاه اول کاملا بی اهمیت به نظر می رسیدند اما من در گوگل درس های بزرگی از آنها گرفتم.”
در این مطلب ۵ تا از مهمترین نکاتی که مدیران گوگل باید حتما آن را رعایت کنند با هم بررسی می کنیم، با سبکتو همراه باشید:
لازم نیست شما همه چیز را بدانید
معمولا همه ما فکر می کنیم که برای اینکه مدیر موفقی باشیم باید از همه چیز سر در بیاوریم و در مورد آنها بدانیم. اما در گوگل هنوز قوانین استارتاپی حکمفرماست. زمانی که من مدیر شدم نگران بودم که چه طور می خواهم این همه دانش را یاد بگیرم و بیشتر نگران بودم که نکند اعضای تیم، از من سوالی بپرسند که پاسخ آن را ندانم. اما خوشبختانه مدیریت در گوگل به من یاد داد که دقیقا برعکس است، من به جای اینکه همه چیز را خودم یاد بگیرم، نگاه جامع تر داشتن را یاد گرفتم، کافی بود تا من روی دانش خودم تمرکز و بر دانش گروهم تکیه کنم. تیمم می دانند می توانند سوال هایشان را از من بپرسند و اگر من پاسخ آنها را ندانم، آنها را به کسانی که می توانند کمکشان کند وصل خواهم کرد.
روی اعضای تیم حساب کنید
وقتی بخواهید به تنهایی کاری را پیش ببرید، به تدریج دچار روزمرگی و انجام کارهای تکراری خواهید شد و هر روز میزان بیهودگی آن بیشتر حس خواهید کرد. اما مدیریت شبیه به این نیست. در مدیریت ناگهان با کارهایی رو به رو می شوی که تا قبل از آن شاید هرگز انجام نداده باشید، مدیریت در گوگل به من آموخت که دوستان مدیرم منابع بسیار با ارزشی هستند که می توانند من را در انجام کارهای زمانبر کمک کنند و من را سریعتر پیش ببرند. مثلا مدیر تیم بازاریابی می تواند گزارش هایی را یک هفتهای تهیه کند که شاید برای من ماه ها زمان ببرد.
زن بودن در یک صنعت مردانه کمک بسیاری به من کرده است. گاهی مرا مجبور می کرد تا چیزی را که وجود دارد من از اول بسازم. و این باعث شد تا اعتقاد من به “چیزی واقعی نیست مگر اینکه خودم آن را ساخته باشم” تقویت شود. با مروری بر گذشته، به زمانی می رسم که تازه مدیریت در گوگل را آغاز کرده بودم، روش های استخدام و سوالات مسخره فرم ها با استراتژی هایم متفاوت بود و من به دنبال افرادی بودم که بتوانند “کار را درست انجام دهند“. امروز خوشحالم چون بالاخره این کار را انجام دادم.
کمتر حرف بزنید، بیشتر گوش دهید
بعد از اینکه به سمت مدیریت می رسید، ابتدا انتظار دارید که دیگران وقت بیشتری برای گوش کردن به حرف هایتان بگذارند. اما تجربیات من نشان می دهد که بهترین نتایج زمانی به دست می آیند که دقیقا برعکس این موضوع رفتار کنید. من خودم یاد گرفتم که تا جای ممکن زمان بیشتری را برای شنیدن حرف های اعضای تیمم صرف کنم و تا جایی که می توانم به آنها مشاوره دهم.
در طول آموزش گوگل برای مدیران جدید مفهوم “چه طور یک مربی تاثیر گذار باشیم” به عنوان تصور کلی به ما آموزش داده شد مثلا به ما می گفتند که باید به افرادی که تو مربیشون هستی اجازه دهی تا جواب سوالهایشان را خودشان کشف کنند! که البته این موضوع نیاز به تقویت توانایی صحبت کردن و خوب گوش کردن دارد، و باید در مقابل وسوسه قوی که به برخی بگویی دقیقا باید چه کاری انجام دهند، مقاومت کنی. من در طول این مدت دیدم که چه طور افراد در دراز مدت یاد می گیرند که به هم کمک کنند و کم کم تبدیل به افرادی می شوند که نیازی به مدیریت و سیستم ندارند. در مایکروسافت هم مدیران سعی دارند با استراتژی تنبلی به این نتیجه برسند
چتر لعنتی نباشید!
در گوگل، مدیرانی را که اعضای تیمشان را از انجام هر کار غیر مرتبط با کار اصلیشان باز می دارند، اصطلاحا “چتر لعنتی” می گویند. خوشبختانه من بهترین مدیران را داشتم که تاثیر بسیار خوبی بر روی من داشته اند و باعث شدند تبدیل به یک “چتر لعنتی” نشوم. چون حتی شنیدن این موضوع هم برای یک مدیر احساس بسیار بدی دارد. این گونه مدیران فکر می کنند با این کار اعضای تیم را درگیر کار می کنند، در حالی که تحت هیچ شرایطی نمی توان جلوی حواس پرتی آنها را گرفت.
گوش دادن به اعضای تیم به من کمک می کند تا بفهمم آنها علاقه دارند کجای پروژه را به دست بگیرند و کجا می خواهند درگیر نشوند. با این روش می توانم یک فرد بسیار مورد اطمینان در گروهم باشم و بهروری بیشتری را تجربه کنم.
به دنبال راه های کوچک برای حمایت اعضای تیم باشید (قبل از آنکه بخواهند)
در نهایت، من سریع داشتم یاد می گرفتم که چه طور برای کمک به اعضای تیمم فعال تر باشم. به جای اینکه منتظر بمانم تا اعضای تیم از من چیزی را بخواهند، من سعی می کنم آنچه آنها نیاز دارند را پیش بینی کنم. این موضوع محدود به نیازهای کاری نیست، می تواند شامل حمایت های عاطفی و دردو دل کردن در مورد مشکلات و مسائل زندگی قبل از اینکه افسرده بشوند باشد.
در این راه کوچکترین کارها می تواند تاثیرات بزرگی داشته باشد، مثلا حواسمان به افرادی که رژیم غذایی خاص دارند یا گیاه خوار هستند هست و سعی میکنیم در برنامه غذایی شرکت برای آنها هم منو مخصوص داشته باشیم. در حقیقت، گوگل با این کار به صورت اساسی امنیت روانی کارمندانش را بالا می برد که به طبع آن کیفیت کار و میزان بهره وری آنها بیشتر می شود.
در طول این ۹ ماه فهمیدم “ارتباط مستقیم” برای مدیری مثل من که در حال یادگیری و رشد است چقدر مهم است، وقتی شما مدیریت را به عهده می گیرید در حقیقت به اندازه چندتا از اعضای تیمتان باید کار کنید. شاید به نظر مسئولیت سنگین و ترسناکی باشد اما دیدن موفقیت تیم بسیار رضایت بخش است و من بسیار خوشبختم که چنین چیزی رو دیدم.
برداشتی آزاد از [stag_button url=”https://www.fastcompany.com/40405205/five-things-ive-learned-as-a-new-manager-at-google” style=”black” size=”small” type=”normal” target=”_self” icon=”” icon_order=”before”]fastcompany[/stag_button]
دیدگاه ها
1 دیدگاه
روی اعضای تیم حساب کنید!
این یکی از بهترین چیزهایی بوده که تاحالا توی هر تیمی که بودم بهم کمک کرده!
ممنون از مطلب خوبتون
ارسال دیدگاه