چرا باید کتاب بوف کور اثر صادق هدایت را بخوانیم
کتاب بوف کور یکی از معروفترین آثار صادق هدایت است. این کتاب را به عنوان یکی از کتابهای عمیق به خصوص در حوزه روانشناسی میدانند. برای درک آن نه تنها باید یک کتابخوان حرفهای باشید، بلکه باید با دقت و توجه کافی کتاب را بخوانید. عمق و محتوای کتاب بوف کور به قدری عمیق است که تقریبا هر کسی براساس آنچه که میداند از کتاب تحلیلهای مختلف داشته و برداشتهای مختلف میکند. در این میکرومقاله از سبکتو به بررسی کتاب بوف کور میپردازیم و میبینیم که چرا باید آن را بخوانیم.
خلاصه کتاب بوف کور
کتاب بوف کور احتمالا یکی از پیچیدهترین کتابهایی است که در زندگی میخوانید. صادق هدایت این کتاب را در دو بخش نوشته است. در ابتدا فکر میکنید که شاید این دو بخش دو داستان متفاوت و مجزا باشند، اما اگر به عمق داستان پیبرده باشید و پیچیدگیهای آن را درک کرده باشید، متوجه میشوید که ارتباطهایی بین دو بخش وجود دارد. کتاب بوف کور از زبان یک راوی نوشته شده است. اما مشخص نیست که این راوی کیست و در کجای داستان قرار دارد. از سمت دیگر راوی خودش شخصیت پیچیدهای دارد و از ارتباط با مردم بیزار است، او خودش را برتر و بالاتر از مردم عادی میداند.
در بخش اول راوی ماجرا نقاش جوانی را بیان میکند که روی قلمدان نقاشی میکشد اما تقریبا همیشه طرحهای او یک چیز است: دختری با لباس سیاه که به پیرمردی که شبیه به کولیهای هندی نشسته است، شاخه گل نیلوفر آبی میدهد و بین دختر و پیرمرد یک رودخانه است. یک روز جوان به پستوی خانهاش میرود (قسمتی که احتملا اصلا وجود ندارد) و دقیقا صحنهای که همیشه نقاشی میکرد را میبیند. جوان در آن لحظه چشمان دختر را میبیند و این اتفاق زندگی او را دگرگون میکند. به شکلی دختر وارد خانه پسر جوان میشود و پسر از عشق زیاد به دختر اثیری، او را مسموم کرده و میکشد و چشمهایش را نقاشی میکند تا آنها را برای خود جاودان کند. بعد دختر را قطعه قطعه کرده و برای دفن به گورستان میبرد. هنگام حفر قبر گلدانی پیدا میکند که دقیقا نقاشی چشمهای دختر روی آن است. او به خانه برمیگردد و به خاطر استفاده زیاد از مواد مخدر به عالم خلسهای میرود که خودش را در عصر دیگری میبیند.
بخش دوم کتاب بوف کور از آنجایی شروع میشود که راوی شروع به توضیح ماجرا برای سایهاش که شبیه به جغد است میکند. راوی در بخش دوم جوانی است که ازدواج کرده وهمزمان نسبت به همسرش احساس عشق و تنفر دارد. او احساس میکند که همسرش به او خیانت میکند. راوی در این بخش از افرادی به نام رَجالهها صحبت میکند و میگوید که آنها جز یک پا و مقداری روده و حس طمع چیزی نیستند و میگوید که چقدر از رجالهها متنفر است. او خودش را از رجالهها برتر میداند و باور دارد که آنها بیهودهترین کارها را انجام میدهند. کمی که در داستان پیش میرویم با شخصیت پیرمرد خنزرپنزر فروش آشنا میشیم که همیشه در خانه جوان بساط پهن میکند و جوان فکر میکند او با همسرش رابطه دارد و همزمان فکر میکند که او خداست. در نهایت جوان تصمیم میگیرد که همسرش را بکشد. یک روز که او خواب بوده با دشنهای که از همان پیرمرد خریده بود، چشمان همسرش را در میآورد و وقتی به خودش در آینده نگاه میکند، میبیند که شبیه به همان پیرمرد خنزر پنزر فروش شده است.
کتابی پیچیده و سرگیجهآور
کتاب بوف کور قطعا یک داستان و رمان معمولی و تخیلی نیست. صادق هدایت در هر شخصیت و ماجرایی که تعریف میکند، داستانی از افکار و باورهایش را نمایش میدهد. شاید به همین خاطر است که هر کس برداشت متفاوت خودش از کتاب را دارد و نمیتوان یک بررسی برای آن نوشت. حتی نام کتاب هم برگرفته از دل داستان است. صادق هدایت وقتی در هند بود شروع به نوشتن کتاب بوف کور کرد و برای اولین بار هم در بمبئ و به صورت پلیکپی در ۴۰ نسخه چاپ شد. او در نامهای به جمالزاده که در آن زمان در سوئیس بود نوشته بود که احتمال دارد به ایران برگردد و موقع بازگشت نمیتواند هیچ نسخهای از کتابش را همراه داشته باشد بنابراین میخواست آن را برای جمالزاده بفرستد تا زمانی که به ایران رسید، جمالزاده کتابهایش را برایش پست کند. در نهایت هم کمتر از ۳۰ نسخه از کتابها به دستش رسید و ۲ نسخه نزد جمالزاده باقی ماند. او یکی را به کتابخانه دانشگاه تهران اهدا کرد و دیگری که شامل یادداشتهای پاورقی از خود جمالزاده هم میشد در خارج از ایران به چاپ رسید.
صادق هدایت بعد از بازگشت به ایران کتاب بوف کور را به صورت پاورقی در روزنامه ایران منتشر کرد که با داستان اصلی کمی متفاوت بود. برخی آن را دخل و تصرف رئیس روزنامه میدانستند و برخی دیگر میگفتند که این تغییرات با تایید خود صادق هدایت انجام شده است. در نهایت روزنامه ایران تصمیم گرفت این مجموعه را به صورت کتاب چاپ کند و قبل از چاپ خود صادق هدایت آن را بازنویسی کرد. به همین خاطر این نسخه با آنچه که در بمبئ و در پاورقیهای روزنامه چاپ شده بود متفاوت بود اما آن را معتبرترین چاپ کتاب بوف کور میدانند. کتاب بوف کور اولین رمان مدرن ایرانی بود که به زبانهای مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا با استقبال مواجه شد.
صادق هدایت کیست
احتمالا وقتی نام صادق هدایت به گوش میخورد فردی افسرده به ذهن میآید که نوشتههایش از درون توهمهایش بیرون آمده و در نهایت هم در اوج افسردگی خودکشی کرده است. اما اینطور نیست. این دقیقا همان نگاه سطحی است که صادق هدایت از آن صحبت میکند. صادق هدایت در یکی از خانوادههای اشرافی در تهران متولد شد و ابتدا تحصیلاتش را در حوزه علمیه شروع کرد ولی به علت بیماری یکسال از تحصیل عقب افتاد و به مدرسه فرانسویها رفت. در آنجا بود که با ادبیات جهان و متافیزیک آشنا و به شدت به آنها علاقهمند شد. او در دوران دبیرستان گیاهخوار شد و یک کتاب با عنوان انسان و حیوان هم نوشت که در آن به مهربانی کردن به حیوانات اشاره داشت. او برای تحصیل به پاریس رفت و بعد به ایران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد و همزمان چند مجموعه داستانی که نوشته بود را چاپ کرد. در همین زمان بود که با بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی آشنا شد و آنها تبدیل به گروه ربعه و بهترین دوستان هم شدند. بعدها افراد دیگری از جمله نیما یوشیج هم به این گروه اضافه شد. گروه ربعه، نامشان را به خاطر مسخره کردن گروه سبعه انتخاب کرده بودند. گروهی از نویسندگان پرآوازه که در هر روزنامه یا مقالهای آثاری از آنها دیده میشد.
صادق هدایت چندین بار دیگر از ایران خارج شد و هرجا بود دست به قلم بود و داستانی مینوشت. کتاب بوف کور را هم در هند نوشت. او در نهایت برای زندگی پاریس را انتخاب کرد و در سن ۴۸سالگی خودکشی کرد. صادق هدایت اولین نویسنده رمان مدرن ایرانی است و آثار او در سراسر جهان همچنان چاپ شده و فروش بالایی دارد.
دیدگاه ها
ارسال دیدگاه