برای مشاهده نتایج کلید Enter و برای خروج کلید Esc را بفشارید.

برای موفقیت در سال جدید، باید «قدرت انتخاب» خود را تقویت کنید

معمولا همه ما سعی می‌کنیم تا فعالیت‌های بیشتری داشته باشیم. اما معمولا به نقطه‌ای می‌رسیم که کم می‌آوریم. کارها بیش از اندازه می‌شوند و هرچه قدر هم از وقت‌مان خوب استفاده کنیم، باز هم وقت کم می‌آوریم برای اینکه در این مدت بدون آسیب زدن به سلامتی‌، از خودمان کار بکشیم، نیاز به «قدرت انتخاب» داریم. در این میکرومقاله از سبکتو با ما همراه باشید تا یاد بگیریم چطور باید این مهارت را در خود تقویت کرد و برای موفقیت در سال جدید آماده شوید:

فلسفه‌ای جدید

پتون کارسون، کارآفرین آمریکایی که از انبوه پیشنهادهای کاری که پیش‌رویش قرار می‌گرفت شاکی بود، تصمیم گرفت «فلسفه‌ای جدید» پیش بگیرد:

اگر جوابتان به پیشنهادی، «آره خودشه!» نیست، به آن «نه» بگویید. وقتی بیشتر موارد را رد می‌کنید، در زندگی خود برای همان موارد معدود که برایتان «آره خودشه!» هستند جا باز می‌کنید.

هرچند این راهکار شاید برای آنهایی که از فرصت خود خیلی بهره نبرده‌اند، منطقی نباشد. برای آنهایی که هنوز اول راه هستند، شاید موافقت با بیشتر پیشنهادها قابل‌قبول‌تر باشد. خیلی از ما با فرصت‌هایی متوسط روبرو شده‌ایم و هنوز به دنبال فرصت‌های بیشتر هستیم.

در انتها همین کارآفرین هم یادآوری می‌کند که ما فقط زمان محدودی داریم. و این فلسفه، کاملا مناسب افرادی هست که بیش از اندازه خود را مشغول کارهای مختلف کرده‌اند. اگر چنین فردی هستید، وقت خود را صرف کارهایی که کنید که به آنها واقعا اهمیت می‌دهید و بقیه را کنار بگذارید. «قدرت انتخاب» در کمتر «قبول کردن» است.

قانون ۹۰ درصد

هرگاه تا حداکثر ظرفیت خود مشغله داشتید، باید بلد باشید از بعضی کارها بگذرید، تا به آنهایی که ارزش بیشتری دارند برسید. هر عملی هزینه‌ای دارد، گاهی این هزینه به قیمت از دست دادن فرصتی مهم‌تر تمام می‌شود.

بیشتر بخوانید:   چه ویژگی‌هایی داشته باشیم که ثروت زیاد بدست آوریم

پس همه‌چیز به اولویت‌بندی بستگی دارد. باید بدانیم که برای رشد کردن، به «قدرت انتخاب» خوبی نیاز داریم.

تنها زمانی می‌توانید بیشترین وقت را صرف کارهای واقعا با اهمیت کنید که دست از تلاش برای هم‌زمان پیش بردن همه کارها باهم، بردارید و دیگر با همه پیشنهادها موافقت نکنید.

اینجاست که قانون ۹۰ درصد مطرح می‌شود. یعنی تمام فرصت‌ها و انتخاب‌ها، باید تحت معیار دقیقی بررسی شوند. و این معیار، انتخاب کارهایی است که از ۱۰ امتیاز ۹ را بگیرند. مهم‌ نیست آنهایی که امتیاز ۷ یا ۸ می‌گیرند چقدر خوب باشند، باید بیخیال آنها شد. مزیت این روش این است که باعث می‌شود ۹۰ درصد کارها را کنار بگذاریم. چرا که «انتخاب درست» بیشتر از «انتخاب‌های خوب» ارزش دارد. در نتیجه معیار این امتیازدهی، بر مبنای «درست» بودن آن برای شخص شماست.

روزانه ده‌ها انتخاب بی‌ارزش جلو روی ما قرار می‌گیرد و در این میان تنها چند انتخاب حیاتی است. در عمل بیش از آنچه به طور منطقی فرصت داشته باشیم، فرصت، انتخاب و کار پیش روی ماست. هرچقدر هم که اینها خوب باشند، اگر ما را در مسیر چیزی که می‌خواهیم به آن برسیم، قرار ندهند، بی‌ارزش محسوب می‌شوند. به همین دلیل انتخاب چند مورد حیاتی و خود را «وقف» آنها کردن، بهترین تصمیم است.

«قدرت انتخاب»

ترس از دست دادن

«ترس از دست دادن» همه جا خودش را نشان می‌دهد. همان ترسی که بابت از دست دادن فرصت پیدا می‌کنید. ترسی که از «عقب افتادن» دارید. «ترس از دست دادن» بزرگ‌ترین مانع برای «قدرت انتخاب» است.

برای مقابله با این حس، باید حس «لذت از دست دادن» را در خود تقویت کنید. از «از دست دادن» فرصت‌های بی‌ارزش لذت ببرید. از «قدرت انتخاب» خود لذت ببرید و بدانید که خود «از دست دادن» یک فرصت، می‌تواند به ایجاد یک فرصت جدیدی بی‌انجامد. معمولا ما بیش از حد به «بیشتر» اهمیت می‌دهیم و ارزش «کمتر» را دست‌کم می‌گیریم.

بیشتر بخوانید:   چرا نمی توانیم تمرکز کنیم ؟ به همراه راه‌حل‌ آنها

مساله اولویت‌ها

مثلی هست که می‌گوید:

اگر زندگی خود را اولویت‌بندی نکنید، بقیه این کار را خواهند کرد.

این حرف کاملا درست است و با این وجود ما معمولا در زمینه «اولویت‌بندی» شکست می‌خوریم. چرا؟ چون اولویت‌های زیادی داریم. لیستی تهیه می‌کنیم و می‌گوییم اینها اولویت‌هایمان هستند. گاهی این لیست طولانی‌تر از چیزی می‌شود که باید باشد. در واقعیت وقتی همه‌چیز را با اولویت بالا در نظر بگیریم، در واقع هیچ‌کدام را اولویت نداده‌ایم.

اولویت در اصل کلمه‌ای مفرد است. تنها در چند دهه اخیر است که «اولویت‌ها» معنی پیدا کرده است. به شکلی غیر منطقی، فکر کردیم با تغییر کلمه می‌توانیم واقعیت را تغییر دهیم. انگار که الان می‌توانیم چند «اولویت» داشته باشیم.

با چند اولویت تعریف کردن، در واقع کار خود را راحت می‌کنیم. با این کار دچار حس بلندپروازی می‌شویم و احساس می‌کنیم که داریم پیشرفت می‌کنیم. اما در واقعیت این کار باعث حواس‌پرتی ما در مسیر کارهایی که واقعا اهمیت دارند، می‌شود.